«به باور من، امروزه ما با یک بیماری همهگیر روانی مواجهایم، بیماری همهگیری که در آن مردم متوجه نیستند که اشکالی ندارد اگر زندگی گاهی اوقات مزخرف باشد.
زیرا اگر نپذیریم که اشکالی ندارد زندگی گاهی مزخرف باشد، آنگاه برای هر چیز کوچکی خودمان را مقصر میدانیم. آنگاه به خودمان میقبولانیم ذاتاً عیب و ایرادی داریم و به شکل افراطی سعی میکنیم تلافی کنیم.
این باور که حق نداریم گاهی بیکفایت باشیم، منبع چرخهی بازخورد جهنمی روبهرشدی است که در حال چیره شدن بر فرهنگ ماست.
این کتاب به کم کردن مشکلات یا درد و رنجهایتان اهمیتی نمیدهد و به همین دلیل است که خواهید دید در گفتارش صادق است. این کتاب راهنمای رسیدن به بزرگی و عظمت نیست، و نمیتواند باشد زیرا بزرگی تنها یک توهم ساختهی ذهن ماست. یک مقصد مندرآوردی است که خودمان را ملزم به جستوجوی آن میکنیم، یک مدینهی فاضلهی ذهنی و روانی.
به جای آن، این کتاب تلاش میکند رنجهای شما را به ابزار، آسیبهای روحیتان را به قدرت، و مشکلاتتان را به مشکلاتی کمی بهتر تبدیل کند.
این پیشرفتی واقعی است. به آن به چشم راهنمای «چگونه رنج بکشیم» یا «چگونه بهتر رنج بکشیم» نگاه کنید. اینکه چگونه رنج بُردنمان همراه با معنا و شفقت و تواضع بیشتری باشد. این کتاب دربارهی سبکتر قدم برداشتن در عین تحمل باری سنگین بر دوشمان است، کنار آمدن با بزرگترین ترسهایمان و خندیدن به اشکهایمان حین گریه کردن.
این کتاب به شما یاد نمیدهد چگونه به دست بیاورید یا برنده شوید، بلکه یاد میدهد چگونه ببازید و رها کنید. به شما یاد میدهد کولهپشتی زندگیتان را بردارید و جز چند چیز مهم، بقیه را بیرون بریزید. به شما یاد میدهد چگونه چشمانتان را ببندید و مطمئن باشید که میتوانید به زمین بیفتید و همچنان حالتان خوب باشد. به شما یاد میدهد کمتر اهمیت بدهید. به شما یاد میدهد تلاش نکنید.»